* سال خوبی داشته باشید ...
* وقـــت اســـت تا ســـتاره شب ها کنی مرا
در خیـــــل زائـــــران حــرم جــــا کنــی مرا
میــدانم از تبار هــــوس های سرکشـــــــم
اینجا نشســــته ام که تو دعـــوا کـــنی مرا
یک آســـــمان کبوتر و یک زاغ رو سیـــــــــاه
مردانه می پرم تو تماشـــــــــــا کنــی مـــرا
شمس الشموس کشور دلها چه می شود
آقا به قصد کشـــت مــــداوا کنـــــی مــــرا
* به قول رفیقمان ، نمی دانم چندمین سالی است که روبروی گنبد طلا تحویلمان می دهند ، اما این بار ... به گنبد زل نمی زنم ، یا مقلب القلوب نمی خوانم ، چیزی نمی خواهم .... به آسفالت های خیابان امام رضا (ع) خیره می شوم و برای خودم فاتحه می خوانم ... !! شاید زنده شدم ... !!
*..... 1382- 1383 - 1384- 1385 - 1386 - 1387 ...... چه خواهد کرد با ما عشق ...؟!!!
* هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد گاه اگر میرویند
قارچهای غربت؟
*این جا زمان معنا ندارد ...
* کاش کلمه ای ، حرفی ، سخنی...
* می نشینم لب حوض / گردش ماهی ها ....
چند سال پیش یه استاد داشتیم ، استاد فلسفه بود !
موجود فوق العاده ای بود !
دوست داشتنی و دانا!
پر شرو شور و بامزه !
ساعتها باهم حرف می زدیم و خسته نمی شدم !
چند وقت پیش به طور اتفاقی دیدمش !
به طرز اغراق آمیزی آروم شده بود ! ازش پرسیدم : استاد خیلی آروم شدین ! علتش چیه؟
گفت : اگر می خوای آروم زندگی کنی ، یک راه نشونت میدم ؛ اونم تغافله ! و چندتا حدیث خوند و چندتا مثال آورد !گفت : مثلا منٍ استاد می دونم فلان دانشجو داره منو مسخره می کنه ، اما از این تئوری استفاده می کنم و میگذرم !!!!
گفت : این یه مثال پیش پا افتاده بود که می تونی تسریش بدی به کل زندگیت !!
بهش گفتم : ولی این جوری که زندگی سخت می شه ، آدم خرد می شه ، هی هر چی می بینه به روی خودش نیاره !
گفت : آره ! ولی مسائل پیش پا افتاده ای که شاید تا دیروز خیلی ذهنتو درگیر می کرد ، دیگه برات بی اهمیت می شن و این می شه که آروم
می شی ، تصمیم گرفتم تئوری استاد رو توی روابطم پیاده کنم !
.
.
.
امروز وقتی که برای هزارمین رفتارش توی ذوقم زد!
دلم می خواست : به اون بنده ی خدا بگم : عزیزم ! چرا فکر می کنی متوجه نمی شم ؟
بعد با خودم فکر کردم این تئوری " تغافل " حضرت استاد ، نباید در برابر بعضیها به کارش برد ، چون احتمالا ، فکر می کنه که بنده ... تشریف دارم !
.
.
.
شاید منم گاهی این قدر توهین آمیز باشم !
.......
17 اسفند / سالگرد شهادت شهید همت ....
_ اگر به آدم بزرگها بگویید یک خانهی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجرههاش غرقِ شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانهی صد میلیون تومنی دیدم تا صداشان بلند بشود که: - وای چه قشنگ!
_ دستدست نکن دیگر! این کارت خلق آدم را تنگ میکند. حالا که تصمیم گرفتهای بروی برو!
_ باید از هر کسی چیزی را توقع داشت که ازش ساخته باشد. قدرت باید پیش از هر چیز به عقل متکی باشد. اگر تو به ملتت فرمان بدهی که بروند خودشان را بیندازند تو دریا انقلاب میکنند. حق داریم توقع اطاعت داشته باشیم چون اوامرمان عاقلانه است.
برای خودپسندها دیگران فقط یک مشت ستایشگرند.
چیزی که جرات اعترافش را نداشت حسرت او بود!!!
_ برو یک بار دیگر گلها را ببین تا بفهمی که گلِ خودت تو عالم تک است.
_ انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند اما تو نباید فراموشش کنی. تو تا زندهای نسبت به چیزی که اهلی کردهای مسئولی. تو مسئول گلت هستی...
اگه یه روزی یکی شازده کوچولو رو دید منو خبر کنه !
کجاست جای تو در جمله ی زمان؟ که هنوز...
که پیش از این؟ که هماکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟
و با چه قید بگویم که «دوستت دارم»؟
که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟
سؤال میکنم از تو: هنوز منتظری؟
تو غنچه میکنی این بار هم دهان، که: هنوز!
چقدر دلخورم از این جهان بیموعود
از این زمین که پیاپی... از آسمان که هنوز...
جهان سهنقطةی پوچیاست خالی از نامت
پر از «همیشه همینطور»، از «همان که هنوز»
ولی تو «حتماً»ی و اتفاق میافتی!
ولی تو «باید»ی، ای حسّ ناگهان! که هنوز...
در آستان جهان ایستاده چون خورشید
همان که میدهد از ابرها نشان که هنوز...
شکسته ساعت و تقویم پاره پاره شده
به جستوجوی کسی آنسوی زمان، که هنوز...
روزی 10 ساعت کار می کنم !
جنازه ام را به خانه می رسانم ...
حتی وقت حسرت خوردن هم ندارم ...
نمی دانم چرا این قدر کار می کنم !!
واقعا علتش را نمی دانم .. !!
یادش بخیر قدیم ترها ، لطافتی داشتیم ....
خانمی بودیم برای خودمان ...! کلی کارهای خانمانه بلد بودیم ، آشپزی می کردیم ! نقاشی ! مطالعه !
موسیقی های آرام بخش می شنیدیم ... همه چیزمان نظم داشت !
من طرفدار پروپاقرص نظریه " زن نباید کار کند " هستم !
و با هزارو یک دلیل می توانم اغلب مخالفانم را قانع کنم که ... زن باید در خانه باشد ، به خدایش خودش ، خانه اش ، زندگی اش و علایقش بپردازد .
یا اگر قرار است کار کند ، باید کاری کند که اولا مورد علاقه اش باشد ، ثانیا هر وقت که دلش خواست سر کار برود ...
.
.
آی ننه حوا ، کاش می دونستی که چقدر به تو حسودی می کنم ! خوش به حالت که در بهشت تو بودی و آدم و آدم محکوم بود بی هیچ دغدغه ای آدم تو باشد . خوش به حالت که تو بودی و فقط یه میوه ممنوعه و من در هجوم این همه سیب و گندم و درخت ممنوعه دارم می شکنم . خوش به حالت که تو بودی و فرمانهای خدا و من در تراکم این همه دستور پدر و مادر و استاد و .... گیچ میزنم . خوش به حالت که تو بودی و نگاه و سجود فرشتها و من در باران نگاه های کوچه بازاری خیس خیس شده ام . خوش به حالت که تو بودی و بهانه بی تجربگی و من آنقدر تجربه مندم که بی بهانه . خوش به حالت که تو بودی و گیسوان پران و پیچش نسیم در آن و من گره موهایم را حتی شانه هم نمی زنم . خوش به حالت که تو بودی و لطافت آسمان بهشت و من با ضد آفتاب B6 لطافت می خرم . خوش به حالت که تو بودی و قیاس چهره ات در زلالیت آب و من در انبوه مانکنها غوطه ورم . خوش به حالت که تو بودی و قصه های روزهای بهشتی و من فقط قصه حسن کچل را بلدم از بر بخوانم . خوش به حالت که تو بودی و دغدغه هابیل و قابیل ات و من استرس کنکور ارشد و کار و ؟؟؟؟و پول توجیبی این ماه و اتوبوس و نمره پایان ترم و هزاران موضوع مسخره دیگر !!! خوش به حالت که تو بودی دوران کودکی و من هر لحظه فقط حسرت بچگی ام را می خورم . خوش به حالت که تو بودی و آدم و خدا و من خدایم را بین شش میلیارد انسان دیگر تقسیم می کنم .