این شبها گریه و اشک که بهانه نمی خواهد ، بدون بهانه هم می شود ساعتها اشک ریخت! ضجه و زد و آرام نشد . این روزها مراسم نمی روی که حاجت بگیری یا حتی که توبه کنی . می روی که ..... ! که .... !می روی دیگر ... نمیتوانی نروی .....!
این روزها می شود تنها خجالت کشید . از تمام بودنم خجالت می کشم .
پیرو سخنرانی ها فوق العاده آقای انجوی ... (مکتب عشق )
عشق های ما یا بازی است و یا عشق خام است ، عشق پوچ است ، عشقی است که هنوز با حادثه ها شکل نگرفته و در کوره ها رنگ نباخته و پرو سرشار نگشته و تبدیل نشده و میوه نداده است . می گوییم می خواهیم امام را ببینیم و این یک عشق است ، ولی باز نشده و شکل نگرفته .
عاشق
می خواهد راحت معشوق را فراهم کند ، نه راحت خودش را ، چون راحت خودش ، همان راحت محدود و مانده و فانی است .پس
باید تو کارهایی که به عهده ی امام است ، عهده دار باشی ، مالک ، علی را نمی گرفت که بایست تا اندامت را ببینم ، که می رفت تا رنج علی را کم کند و سنگینی علی را بردارد . حتی اگر فرسنگ ها از او دور شود و سالها او را نبیند ، که آنها در جدائیشان با همند و جمعند ، ولی دیگران در جمعشان هم از علی جدایند .عشقی
که شکل بگیرد ، حرکت می شود ، شور دیدنی که شکل بگیرد ، کوشیدن می شود . شاید امروز اگر بشنوی که امام در صد کیلومتری است آرام نگیری و بدوی ، ولی هنگامی که پخته شدی اگر هم بدانی امام در بیست متری تو است جرات رفتن نداری ، که مبادا وجود تو ، حضور تو ، نگاه تو ، حرکت دست و پای تو ، بی حساب باشد و رنج امام .این
جاست که عشق چندین برابر شده ، ولی راه افتاده و شکل گرفته و مصرف شده و دست و پا و فکر و خیال و زبان و کلام تو را کنترل کرده است و به تو ظرفیت داده ، که بار بکشی نه این که خودت بار باشی ، تو برای آنهایی ، نه بر آنها . که گفته اند : کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا .زینتی
برای ماباشید ، نه ننگی بر ما !!!(استاد علی صفایی حائری)