چند سال پیش یه استاد داشتیم ، استاد فلسفه بود !
موجود فوق العاده ای بود !
دوست داشتنی و دانا!
پر شرو شور و بامزه !
ساعتها باهم حرف می زدیم و خسته نمی شدم !
چند وقت پیش به طور اتفاقی دیدمش !
به طرز اغراق آمیزی آروم شده بود ! ازش پرسیدم : استاد خیلی آروم شدین ! علتش چیه؟
گفت : اگر می خوای آروم زندگی کنی ، یک راه نشونت میدم ؛ اونم تغافله ! و چندتا حدیث خوند و چندتا مثال آورد !گفت : مثلا منٍ استاد می دونم فلان دانشجو داره منو مسخره می کنه ، اما از این تئوری استفاده می کنم و میگذرم !!!!
گفت : این یه مثال پیش پا افتاده بود که می تونی تسریش بدی به کل زندگیت !!
بهش گفتم : ولی این جوری که زندگی سخت می شه ، آدم خرد می شه ، هی هر چی می بینه به روی خودش نیاره !
گفت : آره ! ولی مسائل پیش پا افتاده ای که شاید تا دیروز خیلی ذهنتو درگیر می کرد ، دیگه برات بی اهمیت می شن و این می شه که آروم
می شی ، تصمیم گرفتم تئوری استاد رو توی روابطم پیاده کنم !
.
.
.
امروز وقتی که برای هزارمین رفتارش توی ذوقم زد!
دلم می خواست : به اون بنده ی خدا بگم : عزیزم ! چرا فکر می کنی متوجه نمی شم ؟
بعد با خودم فکر کردم این تئوری " تغافل " حضرت استاد ، نباید در برابر بعضیها به کارش برد ، چون احتمالا ، فکر می کنه که بنده ... تشریف دارم !
.
.
.
شاید منم گاهی این قدر توهین آمیز باشم !
.......
17 اسفند / سالگرد شهادت شهید همت ....